روزی مجنون از روی سجاده شخصی عیور کرد ..
مرد نماز راشکست وگفت:
مردک در حال راز ونیاز با خدا بودم برای چه این رشته را بریدی؟
مجنون لبخندی زد وگفت:
عاشق بنده ای بودم و تو رو ندیدم تو عاشق خدا بودی چطور مرا دیدی؟
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب
دلخوشی |
||
|
روزی مجنون از روی سجاده شخصی عیور کرد .. نظرات شما عزیزان: ادامه مطلب
|